جدول جو
جدول جو

معنی رج هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

رج هکاردن
نشان کردن، نشان چیزی را گرفتن، درست کردن کاری یا چیزی، پیدا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مرتب کردن، جور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع کردن، گردآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اصابت کردن، برخورد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
عادت کردن، قلق کسی را به دست آوردن، آماده کردن، راضی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن، صدای کشیدن چیزی بر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
رد کردن، دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به رشته نخ کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
خرد کردن پول
فرهنگ گویش مازندرانی
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریسه، نوعی واکنش که در اثر آن موی تن سیخ شود
فرهنگ گویش مازندرانی
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رها شدن، گسیل شدن، هجوم آوردن، ساختن سقف خانه، تأمین معاش و قوت اهل خانه، سیر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر و بحث کردن، مشاجره نمودن، بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
الک کردن، غربال نمودن، جدا ساختن ریز و درشت و مرغوب و نامرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا شدن، رها شدن، پاره شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
روان بودن، روان شدن، جنبش داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
منظم کردن، ردیف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
فرهنگ گویش مازندرانی
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
تحریک کردن، وسوسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرکندن مرغ و پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
انحنایی که مسیر پرواز پرنده از لحظه ی پرش از زمین تا رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، گستردن
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن، باز کردن در و پنجره، باز گرداندن به عقب، بریدن قسمتی از
فرهنگ گویش مازندرانی
قطع کردن، بریدن رگ و پی حیوان با تبر، زخم زدن به درخت که
فرهنگ گویش مازندرانی
تیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی